طیف سنجی جذبی مرئی – فرابنفش Uv-Vis Spectroscopy

جذب (Absorbance) فرآیندی است که در آن یک ماده به طور گزینشی، انرژی فرکانسهای خاصی از تابش الکترومغناطیسی را جذب کرده و در نتیجه پرتو تابشی اولیه را تضعیف میکند. طیفسنجی فرابنفش و مرئی، جذب تابش الکترومغناطیسی توسط ماده در ناحیه فرابنفش/مرئی است. مولکولهای آلی، گونههای معدنی و کمپلکسهای انتقال بار سه دسته مهم از جاذبها در طیفسنجی فرابنفش و مرئی هستند. مهمترین انتقالات ترکیبات آلی مربوط به دو انتقال n به *π و π به *π است. الکترونهای مسئول جذب در گونههای معدنی در اوربیتالهای d و f قرار دارند و جذب انتقال بار در کمپلکسها نیز محصول یک نوع فرآیند اکسایش/کاهش درونی است. ممکن است تمام انرژی یک فرکانس از تابش توسط ماده جذب نشود. عبور (transmittance) مقیاسی از کمیت نور جذب نشده است. جذب نیز یک کمیت بدون واحد است که با غلظت رابطه مستقیم دارد. قانون بیر-لامبرت (Beer-Lambert) رابطه بین جذب و غلظت را بیان میکند. یکی از عواملی که بر طیفهای جذبی اثر میگذارد، قطبیت حلال است که بر حسب نوع انتقال میتواند باعث ایجاد انتقال در فرکانس نور قابل جذب به سمت فرکانسهای کمتر (انتقال قرمز) یا به سمت فرکانسهای بیشتر (آبی) شود.
این مقاله شامل سرفصلهای زیر است:
1- مقدمه (انتقالات الکترونی و گونههای جاذب)
2 – معرفی چند اصطلاح در طیفبینی جذبی
1-2- عبور (Transmittance)
2-2- جذب
3- اثر حلالها در طیفسنجی فرابنفش/مرئی
4- طیفهای تشدید پلاسمون سطحی (SPR) در نانوذرات فلزی
5- بحث و نتیجهگیری
1- مقدمه (انتقالات الکترونی و گونههای جاذب)
در این بخش انواع گونههای مولکولی را بررسی میکنیم که تابش فرابنفش یا مرئی را جذب میکنند و بنابراین میتوانند توسط طیفبینی جذبی تعیین مقدار شوند. سه نوع کلی از انتقالات الکترونی باعث جذب در طیف سنجی فزابنفش/مرئی هستند. این انتقالات در سه دسته از ترکیبات دیده میشود: دسته اول جذب توسط مولکولهای آلی، دسته دوم جذب توسط گونههای معدنی و دسته سوم جذب توسط کمپلکسهای انتقال بار.
دسته اول، جذبهای مربوط به انتقالات الکترونی الکترونهای موجود در اوربیتالهای n (اوربیتال غیرپیوندی)، σ (اوربیتال پیوندی) و π (اوربیتال پای) است. اینگونه انتقالات بیشتر در مولکولهای آلی انجام میشوند (شکل 1). برای آشنایی بیشتر با ترکیبات آلی میتوانید به مقاله “شیمی ترکیبات کربن” مراجعه کنید. به طور کلی دو نوع الکترون مسئول جذب فرابنفش/مرئی در مولکولهای آلی هستند. الکترونهای پیوندی که مستقیماً در تشکیل پیوند شرکت دارند (مانند الکترونهای σ) و بنابراین با بیش از یک اتم همراه هستند و الکترونهای خارجی غیرپیوندی (الکترونهای n) که تا حد زیادی حول اتمهایی مانند اکسیژن، هالوژنها، گوگرد و نیتروژن (هترواتمها) مستقرند. طول موج مشخصی که در آن یک مولکول آلی تابش را جذب میکند، به این که چهمقدار الکترونهای مختلف محکم پیوند شدهاند، بستگی دارد. الکترونهای پیوندی در پیوندهای یگانه مانند کربن-کربن یا کربن-هیدرژن به حدی محکم نگهداشته میشوند که برانگیختن آنها به انرژیهای متناظر با طول موجهای زیر 190nm، که در ناحیه فرابنفش خلاً (Vacuum UV) قرار میگیرند، نیاز دارد. طیفهای پیوند یگانه برای مقاصد تجزیهای زیاد مورد مطالعه قرار نگرفتهاند.
ترکیبات آلی حاوی پیوندهای دوگانه یا سه گانه (Multiple Bonds) معمولاً پیکهای جذبی مفیدی را نشان میدهند. زیرا الکترونها در پیوندهای سیرنشده (Unsaturated) نسبتاً شل نگه داشته میشوند (معمولاً الکترونهای π) و بنابراین به سهولت برانگیخته میشوند. گروههای عاملی آلی سیر نشدهای که در ناحیه فرابنفش و مرئی جذب دارند را اصطلاحاً رنگساز (Chromophore) میگویند. ترکیبات آلی حاوی گوگرد (S)، برم (Br) و ید (I) نیز در ناحیه فرابنفش جذب نشان میدهند، زیرا این عناصر دارای الکترونهای غیرپیوندی هستند که در مقایسه با الکترونهای پیوندی یک پیوند سیر شده، راحتتر برانگیخته میشوند و بنابراین به آسانی توسط فوتونها برانگیخته میشوند [1]. پس با توجه به مباحث فوق، انتقالات الکترونی ممکن با الکترونهای موجود در اوربیتالهای n ،σ و π به این ترتیب هستند (شکل 1)؛ انتقالات σ به *σ σ به *π ،π به *σ که احتیاج به انرژی زیادی دارند. به طور مثال جذب پیوند C-H متان (σ به *σ) در طول موج 125nm است. جذبهای مربوط به این انتقالات در طیفهای UV-Vis معمولی دیده نمیشوند. جذبهای مربوط به انتقالات n به *σ در مولکولهای دارای اتمهایی با زوج الکترونهای آزاد مشاهده میشود. این گونه جذبها در نواحی nm 150-250 قرار میگیرند. البته تعداد گروههای عاملی که این انتقال را دارند، اندک است. اکثر انتقالات ترکیبات آلی بر اساس انتقال الکترونهایشان از اوربیتالهای n و π به *π است؛ یعنی دو انتقال n به *π و π به *π. این گونه انتقالات نیازمند وجود یک گره غیراشباع در مولکول است و نسبت به انتقالات قبلی نیازمند انرژی کمتری هستند [2و3].
دسته دوم، جذبهای مربوط به یونهای کمپلکس و مولکولهای معدنی است. طیفهای این گونهها مشابه با طیفهای ترکیبات آلی است ولی یک پیک جذبی پهن ایجاد میکند. طیفهای مربوط به لانتانیدها و اکتینیدها (Lanthanides ،Actinides) یک استثنای مهم است. از آنجا که به ترتیب الکترونها در ترازهای 4f و 5f مسئول جذب نور هستند، این الکترونها توسط دیگر الکترونهای اتم (که در اوربیتالهایی با اعداد کوانتومی اصلی بزرگتر هستند) پوشیده شده (Shielding Effect) و بنابراین از آثار خارجی حفظ میشوند. این امر باعث میشود که نوارهای جذبی حاصله باریک شوند (پیک پهنی مشاهده نمیشود). دلیل آن است که الکترونهای مسئول جذب تقریباً تحت تأثیر ماهیت گونههای پیوند شده (محیط شیمیایی) و الکترونهای بیرونی قرار نمیگیرند. با چند استثنا، یونها و کمپلکسهای 18 عنصر در اولین دو سری واسطه، در حداقل یکی از چند حالت اکسایش خود رنگی هستند (در ناحیه مرئی فعالند). جذب تابش مرئی توسط این گونهها شامل انتقالات الکترونها بین اوربیتالهای d پرشده و پرنشدهای است که بر اثر لیگاندهای پیوند شده به یونهای فلزی از نظر انرژی با هم تفاوت دارند. اختلاف بین اوربیتالهای d (و بنابراین موقعییت پیک جذبی مربوطه) به حالت اکسایش عنصر، موقعیت آن در جدول تناوبی و نوع لیگاند پیوند شده به آن بستگی دارد.
در نهایت دسته سوم جذب متناظر با انتقال بار است. این گونه انتقالات بیشتر در کمپلکسهای آلی و معدنی انجام میشوند و به آنها کمپلکسهای انتقال بار (Charge Transfer Complexes-CTC) میگویند. این انتقالات دارای حساسیت بسیار بالایی هستند و ضرایب جذب مولی بسیار بالایی دارند (در ادامه در مورد ضریب جذب مولی صحبت خواهیم کرد). یک کمپلکس انتقال بار متشکل از یک گروه الکتروندهنده (Electron Donor) و یک الکترونپذیرنده (Electron Acceptor) است. هنگامی که کمپلکس تابش را جذب میکند، یک الکترون از دهنده به اوربیتالی منتقل میشود که عمدتاً مربوط به گیرنده است. بنابراین حالت برانگیخته در نتیجه یک نوع فرآیند اکسایش/کاهش درونی رخ میدهد. در حقیقت طیفهای انتقال بار هنگامی حاصل میشود که جذب یک فوتون، یک الکترون را از لیگاند به فلز یا از فلز، به لیگاند در کمپلکسهای فلزات واسطه ارتقا دهد. این رفتار با رفتار یک رنگساز آلی (Organic Chromophore) که در آن الکترون برانگیخته در اوربیتال مولکولی است (معمولاً الکترونها در اوربیتالهای مولکولی n و *π)، تفاوت دارد. رنگ قرمز کمپلکس آهن (III)/تیوسیانات مثالی از جذب انتقال بار است. در این کمپلکس جذب یک فوتون به انتقال یک الکترون از یون تیوسیانات به اوربیتالی منجر میشود که عمدتاً مربوط به یون آهن (III) است و محصول عمدتاً شامل آهن (II) و رادیکال تیوسیانات است [1].
2 – معرفی چند اصطلاح در طیفبینی جذبی
1-2- عبور (Transmittance)
شکل 2 باریکهای از تابش را نشان میدهد که از درون لایهای از محلول با ضخامت (b (cm و غلظتی معادل c با واحد M از گونه جاذب عبور کرده است.
در اثر برهمکنش بین فوتونها و ذرات جاذب، توان باریکه از P0 به P کاهش مییابد. طبق تعریف، عبور (Transmittance ,T) کسری از تابش فرودی است که توسط محلول عبور داده میشود (معادله 1). عبور اغلب به صورت درصد گزارش میشود.
(1) T= P/P0
2-2- جذب
جذب (Absorbance, A) توسط معادله 2 تعریف میشود:
(2) (A=-Log10 (T) = Log10 (P0/P
افزایش در تضعیف توان باریکه تابش عبور کرده از محلول، به معنای افزایش جذب و کاهش عبور است. درصورتیکه خروجی یک طیف نورسنج هم برحسب عبور و هم برحسب جذب درجهبندی شود، بر طبق معادله 2 مقیاس جذب باید لگاریتمی باشد. شکل 3 خروجی یک طیف نورسنج را نشان میدهد. مقیاسهای خروجی روی برخی طیف نورسنجها بر حسب درصد عبور خطی هستند. بهطوریکه در شکل نشان داده شده است، در این صورت مقیاسهای جذب باید لگاریتمی باشند [4].
رابطه بین جذب و غلظت توسط قانون بیر-لامبرت بیان میشود. این قانون در حقیقت بیان میکند که یک رابطه تابعی خطی بین کمیّت اندازهگیری شده در یک روش جذبی (A) و کمیّت مورد بررسی (غلظت آنالیت c) وجود دارد (معادله 3).
(3) A = Log10 (P0 /P) = abc
در رابطه بالا a ثابت تناسب به نام ضریب جذب (Absorption or Extinction Coefficient) و b طول مسیر تابش از درون جاذب (محفظه حاوی نمونه، سل Cell) است (شکل 2). از آنجایی که جذب کمیتی بدون واحد (Unit less) است، واحد ضریب جذب طوری است که واحدهای b و c را حذف میکند. چنانچه غلظت در معادله (3) بر حسب مولاریته (مول بر لیتر) و b بر حسب cm بیان شود، ثابت تناسب ضریب جذب مولی نام دارد و با نماد ε مشخص میشود (معادله 4).
(4) A = εbc
که در این صورت واحد ε برابر است با L cm-1mol-1. به عبارت دیگر ε مقدار تابش جذب شده در واحد غلظت است. در حقیقت ε برای یک ماده مشخص ثابت است و به ماهیت گونه، نوع حلال و طول موج پرتو عبوری بستگی دارد. بنابراین با کاهش غلظت، جذب کاهش یافته تا ضریب جذب مولی ثابت بماند. در نهایت این طور انتظار میرود که یک ترکیب با ε بالا (مثل کمپلکسهای انتقال بار) به طور مؤثری تابش را جذب کند و بنابراین در غلظتهای کم هم به دلیل جذب شدید، قابل شناسایی و تعیین مقدار باشد [1و5].
در نهایت باید ذکر شود که قانون بیر-لامبرت تنها در توصیف رفتار جذب محلولهای رقیق موفقیّت دارد و معمولاً در غلظتهای بزرگتر از 0.01M فاصلههای میانگین بین ذرات جاذب به حدی کاهش مییابد که هر ذره بر توزیع بار همسایههای خود اثر میگذارد. این برهمکنش توانایی ذرات را برای جذب یک طول موج معین تابش تغییر میدهد. انحرافات از قانون بیر-لامبرت همچنین به این علت مشاهده میشود که ضریب جذب مولی به ضریب شکست محلول (Refractive Index) بستگی دارد. بنابراین اگر تغییرات غلظتی باعث تغییرات قابل توجهی در ضریب شکست محلول شود، انحرافاتی از قانون بیر-لامبرت مشاهده میشود. به طور کلی این اثر در غلظتهای کمتر از 0.01M کوچک و به ندرت قابل توجه است [1].
3- اثر حلالها در طیفسنجی فرابنفش/مرئی
همانطوری که مطرح شد طیفهای فرابنفش/مرئی اکثراً در محلولهای رقیق آنالیت ثبت میشوند. البته در مورد ترکیبات فرار، طیفهای مفیدتر هنگامی به دست میآیند که نمونه به صورت گاز آزمایش شود. حلال، برای طیفبینی فرابنفش/مرئی باید در طول این ناحیه شفاف باشد (جذب نداشته باشد) و مقدار کافی آنالیت را برای تولید پیکهای کاملاً مشخص در خود حل کند. علاوهبراین، احتمال برهمکنش حلال با گونه جاذب هم باید مدنظر باشد [1]. دیده شده که وقتی طیف جذبی یک گونه در حلالهای مختلف با پلاریتههای (قطبیت Polarity) مختلف ثبت شده است؛ موقعیت، شدت و شکل طیف تحت تأثیراین تغییر قطبیت قرار گرفته است. عبارت Solvatochromism برای توصیف تغییرات طیف جذبی در اثر تغییر قطبیت محیط بهکار برده میشود. پدیده Solvatochromism ناشی از اثر تغییر در ساختار الکترونی و توزیع بار در حالتهای پایه و برانگیخته با تغییر پلاریته محیط است. اگر در یک انتقال الکترونی یک حالت انرژی قطبیتر از حالت دیگر باشد، افزایش پلاریته حلال باعث پایدارتر شدن این حالت انرژی میشود. مثلاً در انتقال π به *π با افزایش قطبیت حلال، سطح انرژی*π پایدارتر از سطح انرژی π خواهد شد (شکل 4) و به همین علت، کاهش سطح انرژی *π بیشتر از π خواهد بود (*π سطح قطبی و π سطح غیرقطبی است). این امر باعث میشود که در این حالت فاصله بین ترازهای انرژی کمتر شده و انرژی کمتری برای انجام این انتقال الکترونی لازم باشد و در نتیجه پیک جذب به سمت طول موجهای بلندتر (انرژی و فرکانسهای کمتر) برود. به این حالت انتقال قرمز (Red Shift, Bathochromic Shift) یا Positive Solvatochromism میگویند.
حالت دیگر حالتی است که با افزایش قطبیت حلال، حالت پایه پایدارتر شود؛ مثل انتقال n به *π (شکل 5). در این حالت به علت کاهش سطح انرژی n نسبت به *π ، فاصله بین ترازهای انرژی بیشتر شده و انرژی بیشتری برای انجام این انتقال الکترونی لازم خواهد بود و در نتیجه پیک جذب به سمت طول موجهای کوتاهتر (فرکانسهای بلندتر) میرود. به این حالت انتقال آبی (Blue shift, Hypsochromic shift) یا Negative solvatochromism میگویند [6و7].
دو اصطلاح دیگر هم در مورد تغییرات طیفی در این ناحیه به کار برده میشود: Hypochromic Shift و Hyperchromic Shift که به ترتیب مربوط به کاهش و افزایش در ε است [8]. مزدوج شدن (Conjugation C=C-C=C, C=C-C=O, Ph-C=C) معمولاً باعث ایجاد Hyperchromic Effect و همزمان باعث Bathochromic Shift میشود (شکل 6).
4- طیفهای تشدید پلاسمون سطحی (SPR) در نانوذرات فلزی
همانگونه که در بالا ذکر شد، فرآیند جذب نور در خصوص مولکولهای آلی معمولاً به برانگیختگی الکترونهای موجود در اوربیتالهای مولکولی نسبت داده میشود. برخی از نانوذرات فلزی (به طور ویژه Au و Ag) رفتار جذبی مشابهای را نشان میدهند. به دلیل فقدان اوربیتالهای مولکولی در ساختار نانوذرات فلزی، جذب نور در این مورد به پدیده تشدید پلاسمون سطحی (Surface Plasmon Resonance-SPR) مربوط است، الکترونهای آزاد نانوذرات فلزی، با جذب امواج الکترومغناطیسی، شروع به نوسان میکنند. هنگامی که نوسانات موج فرودی با نوسانات ذاتی الکترونهای آزاد نانوذره همفرکانس باشند ، پدیده تشدید اتفاق میافتد. این پدیده تحت عنوان پدیده تشدید پلاسمون سطحی مشهور است و موجب جذب قابل توجه انرژی موج در حول و حوش فرکانسی با عنوان فرکانس تشدید پلاسمون سطحی میشود [9]. به طور ساده میتوان گفت که دریایی از الکترونهای غیرمستقر بر سطح یک نانوذره فلزی شناورند. در فلزاتی خاص (که مشخصاً قابلیت SPR را نشان میدهند)، جذب نور منجر به تشدید نوسان این الکترونهای سطحی میشود. رنگ محلولهای کلوئیدی طلا و نقره با اندازه ذرات نانو به همین پدیده ربط داده میشود. در مقالات تخصصی SPR و همچنین مقالات مربوط به نانوذرات فلزی (به خصوص نانوذرات فلزات نجیب) بیشتر به مقوله SPR پرداخته میشود.
5- بحث و نتیجهگیری
در این مقاله در مورد انتقالات الکترونی، انواع مولکولهای جاذب در ناحیه فرابنفش/مرئی، قانون بیر-لامبرت، انتقال آبی و قرمز و پدیده Solvatochromism صحبت شده است. همچنین رفتار SPR محلولهای کلوئیدی برخی نانوذرات فلزی به صورت مختصر ارائه شده است.